علوم غريبه اين اصطلاح عمدتاً به حوزه مذهبي مربوط مي شود و براي صلاحيت

علوم غريبه اين اصطلاح عمدتاً به حوزه مذهبي مربوط مي شود و براي صلاحيت يا تعيين تجارب معنوي نظم تماس يا ارتباط با يك واقعيت متعالي كه توسط عقل سليم قابل تشخيص نيست ، استفاده مي شود.
"Mystic" از صفت يوناني μυστικός ( mustikos ) آمده است. اين يك كلمه از همان خانواده است كه فعل μυέω ( muéô ) به معني "  شروع ، تعليم" و نام μυστήριον ( mustérion ) است كه "  رمز و راز  " مي دهد. هر چند كه قدمت آن به باستان، مدت عرفاني به عنوان يك استفاده الاسم ( "عرفاني") كه از هفدهم هفتم  قرن 2 ، 3 . قبل از آن ، فقط به عنوان صفت وجود دارد: عرفاني است كه مربوط به دانش راز يا راز است.
مفهوم عرفان در مسيحيت در علوم غريبه واقعي ارتباط با برداشت كتاب مقدس و به ويژه پائولين از رمز و رازي كه براساس آن با ظهور خدا در عيسي مسيح مشخص مي شود ، توسعه يافت. با معنايي كه صفت عرفاني از اين برداشت از رمز و راز دريافت مي كند ، اين كل مسيحيت است كه مي تواند عرفاني تلقي شود. مسيحيت در يك زمينه يوناني-رومي ظاهر مي شود كه با حضور بسياري از آيين هاي رمز و راز مشخص مي شود كه بعد آغازين آنها در آغاز مسيحيان از طريق مقدسات ( رمز و راز در يوناني) و در كاتكيزه " عرفاني "  بازتاب دارد. از اوايل مسيحيت. علاوه بر اين، الهيات از پدران كليسا عمدتا در گزينه هاي از آبشار نوافلاطوني فلسفه كه در آن معرفت خدا است apophatic . پيمان از الهيات عرفاني در يوناني در نوشته vi هفتم  قرن توسط شبه ديونيسوس بخشي از اين سنت است. از xii هفتم  قرن، آن را تا نفوذ قابل توجهي در ميان آثار نويسندگان لاتين. در پانزدهم هفتم  قرن، بحث در اين پيمان افزايش را به يك "تئوري الهيات عرفاني  ،" به ويژه از ژان جرسون. در هفدهم هفتم  قرن ژان جوزف سورين توجه به عرفان به عنوان يك علم، ملاحظات ارائه در ميان اولين بار است كه براي "عرفاني" ناميده مي شود.
عرفان شروع به جسم بي اعتمادي و رد در مسيحيت به محض آن وجود دارد به عنوان يك شكل خاصي از تجربه ديني مشخص شد [نامشخص] . تأملي در عرفاني ادامه هفدهم هفتم به xx هفتم  قرن فراتر از گرايش مسيحي آن است. اين پديده جهاني ديگر نه تنها به عنوان يك الهيات در مسيحيت تلقي مي شود. از آنجا كه در پايان نوزدهم هفتم  قرن، در مطالعه تطبيقي اديان، عرفان از فعلي را به عنوان چنين بر اساس مقايسه با عرفان در دنياي مسيحيت، تعريف مي شود: بنابراين مي توانيد بدون سوال از عرفاني براي شود برهمايياز هند ، كابالا در يهوديت ، تصوف در اسلام ، تائوئيسم در چين و غيره تلاش براي توصيف و احتمالا توضيح اين پديده هاي متعدد در نيمه اول مي xx هفتم  قرن، كه در آن عرفان به نظريه هاي مختلف در انسان شناسي، روانشناسي، جامعه شناسي و فلسفه است. در نيمه دوم از xx هفتم  قرن، بسياري از آثار نويسندگان مسيحي از xii هفتم به شانزدهم هفتم  قرن، ترجمه شد منتشر شده و مورد مطالعه قرار: راينلاند عارف ، سنت جان صليب ، سنت سانتا ترساو غيره ، به موجب آن علاقه به "عرفان" به مطالعه سنت عقلي و مذهبي پيش از آن گسترش يافت.
از 1920s آغاز شد بپرسيد كه آيا عرفاني مي تواند ملحد 4 . ژان كلود بولون ، كه خود را يك ملحد معرفي مي كند ، ادعا مي كند كه تجربه هاي عرفاني داشته است 5 . از نظر ميشل هولين ، تجربيات عرفاني مي تواند خارج از هر چارچوب مذهبي مشخصي رخ دهد. در La mystique sauvage ، او تجارب عرفاني را نه به عنوان جنبه اي از پديده مذهبي بلكه براي خود تجزيه و تحليل مي كند ، بدون اينكه موضوع را با توجه به تقسيم بندي هاي طبقه بندي شده براساس يك يا برداشت ديگر از دين ، و نه بر اساس آنچه كه علوم غريبه متعلق به ادياني است كه معمولاً به اين ترتيب شناخته يا شناسايي مي شوند. عرفان براي او از حالت هاي آگاهي اصلاح شده ناشي مي شود "با استفاده از آن موضوع احساس بيداري از يك واقعيت بالاتر ، سوراخ كردن حجاب ظاهر ، تجربه چيزي شبيه به يك رستگاري با پيش بيني را تجربه مي كند" 6 . از دهه 1950 در علوم اعصاب مطالعاتي انجام شده است تا سعي شود پديده تجربه عرفاني را توضيح دهد 7 .

خلاصه1 تاريخ معنايي و اختراع عرفان1.1 صفت و اسم1.2 رازها و چيزهاي عرفاني1.3 رساله الهيات عرفاني1.4 مباحثي درباره الهيات عرفاني1.5 اختراع عرفان1.6 عرفان به عنوان يك پديده1.7 شوق عرفان سالهاي 1910-19401.8 بازتركيب از موضوع در نيمه دوم از XX هفتم  قرن2 عرفاي مختلف2.1 عارف يوناني2.2 عارف مسيحي2.3 كابالا2.4 عرفاي مشرق زمين2.5 تصوف2.6 انتقال به شمنيسم و ​​ساير اشكال اول2.7 تغييرات اخير2.8 ملحد عارف3 نظريه هاي علمي عرفان3.1 تجزيه و تحليل علوم انساني و علوم اجتماعي3.2 تجزيه و تحليل علوم اعصاب4 منابع5 همچنين ببينيد5.1 كتابشناسي - فهرست كتب5.2 مقالات مرتبط5.3 لينك هاي خارجيتاريخ معنايي و اختراع عارف صفت و اسم اصطلاح "عرفاني" از زمان باستان به عنوان صفت براي توصيف آنچه بخشي از رمز و راز است استفاده مي شود. در اين زمينه ، صفت "عرفاني" با نام "رمز و راز" مطابقت دارد در حالي كه نام رايج "عرفاني" وجود ندارد. پس نمي توان از "عارف" و "از عرفا" سال كرد. استفاده از الاسم "عارفانه" تنها از شروع هفدهم هفتم  قرن 2 . اين مشاهده نه تنها براي فرانسه ، بلكه براي زبانهاي ديگر ، به ويژه لاتين و يوناني معتبر است.
ظاهر دير هنگام استفاده از كلمه "عارف" به عنوان ماهوي ، اين واقعيت زباني است كه امروزه تاريخ گذاري اختراع يا ظهور عرفان را ممكن مي سازد. اين ظاهر شروع به در آغاز مطرح شود xx هفتم  قرن در مطالعات انجام شده در تاريخ معنايي از واژه، آن را براي اولين بار در سال 1918 توسط يكي از نوشته هاي محقق با نام مستعار Sophronius به نظر مي رسد 8 . در سال 1949 ، در Corpus Mysticum ، هنري دو لوباك تاريخچه بسيار مفصلي از تحول معنايي اصطلاح عرفاني را ارائه مي دهد كه در آن نشان مي دهد در تمام قرون وسطي "صفت" عارف "به" رمز و راز "ماهوي بستگي دارد 9 . در همان سال همچنين "رمز و راز ، مقاله اي در مورد تاريخLouis Bouyer 10 داده هاي اين انتشارات توسط ميشل د Certeau در عرفان La Fable جمع آوري شده است . پس از او، رمز و راز در حال حاضر به عنوان يك چيز جديد ياد، به عنوان آن را در سخنراني به نظر مي رسد كه از هفدهم هفتم  قرن.
رازها و چيزهاي عرفاني 
Mysteries of Eleusis ، يكي از فرقه هاي رازآميز است كه در جشن آن يك سيستوس عرفاني يا مخفي حضور دارد .صفت "عرفاني" انتقال از يوناني μυστικός، ( mustikos ) است. اين صفت يوناني كلمه اي از همان خانواده است كه فعل μυέω (muéô) به معناي "  شروع يا آموزش ، و نام μυστήριον ( رمز و راز )"  رمز و راز است  . اگر μυστικός ( mustikos ) يوناني به "mystique " فرانسوي مي دهد ، فعل μυέω (muéô) توسط initiare كه به فرانسه " start " مي دهد به لاتين ترجمه شده است .
در متن باستان ، كلمه "رمز و راز" (μυστήριον، mustérion ) آيين هايي را پنهان مي كند كه از كساني كه در آنها شروع نشده اند ، پنهان است ، در حالي كه آنچه عرفاني است (μυστικός mustikos ) همان چيزي است كه در اين آغاز مشاركت دارد. به اين معناست كه ما "  فرقه هاي اسرار آميز  " ، فرقه هاي آغازين دوران باستان ، مانند اسرار الوزين ، آيين ميترا ، سراپيس و غيره مي ناميم در اين فرقه ها وجود يك سبد بسته ، سيستوس عرفاني ، نياز به پنهان كاري را نشان مي داد 2 .
در عهد جديد ، به ويژه در نامه هاي پولس ، اصطلاح μυστήριον ( رمز و راز) براي تعيين وحي خدا در عيسي مسيح 2 استفاده شده است . اين مكاشفه براي پولس است ، راز حكمت خدا ، كه براي خرد انسانها قابل دسترسي نيست ، "رسوايي براي يهوديان ، حماقت براي يونانيان". در رابطه با آنچه پل رازآميز مي نامد ، سپس مسئله "معناي عرفاني" كتاب مقدس در تفسير كتاب مقدس مسيحيان ، به ويژه در علوم غريبه اوريجن و كلمنت اسكندريه مطرح شد.كه معناي تحت اللفظي ، معناي اخلاقي و عرفاني كتاب مقدس را متمايز مي كند. "معناي عرفاني" مطابق با كاربرد فعلي اين اصطلاح ، آنچه در نوشتن پنهان يا مخفي است ، آنچه از خواندن مستقيم به نظر نمي رسد و مسئله كشف يا رونمايي است. از منظر مسيحي ، جستجوي معناي عرفاني كتاب مقدس دقيقاً فرايند تفسير عهد عتيق است كه هدف آن آشكار ساختن وجود چيزي است كه پولس به عنوان رمز و راز تعيين كرده است ، يعني بگوييد تا نشان دهيد كه كل كتاب مقدس در مورد عيسي مسيح ، آمدن ، مرگ و قيام او صحبت مي كند.
در پايان از iv هفتم  قرن، گرگوري از Nyssa افتتاح استفاده از مقدماتي فرآيند كشف عرفاني و عميق تر از ايمان مسيحي پس از دريافت آيينهاي كليسا. به طور خاص براي تعميد و مسجد ، ديگر فقط بحث از ابتداي كار نيست ، بلكه شبيه سازي و تبديل شدن به تجربه چيزي است كه شخص دريافت كرده است. براي تعيين اين كاتيزه ، اين مسئله "  عرفان  " است ، در حالي كه اصطلاح رمز و راز براي تعيين مقدسات است . با اين حال ، در سنت لاتين ، اصطلاح مقدس راجع به آن غلبه خواهد كرد ، اگرچه ممكن است به "رمز و راز محراب" براي
در راستاي آنچه پائول "رمز و راز" خواند ، سنت مسيحي به تدريج ارائه زندگي مسيح را كه در جداول مختلف به نام رمز و راز كاهش يافته ، توسعه داده است. اين سنت با مديتيشن اين اسرار در قرائت تسبيح ادامه مي يابد ، هر رمز و راز مربوط به يك قسمت از زندگي مسيح در انجيل ها است.
از xiii هفتم  قرن، مدت عرفاني در عبارت "بدن عرفاني" (مورد استفاده لاشه mysticum ) كه در ابتدا تعيين عشاي رباني به عنوان "بدن مسيح" و كليساي 2 . ايده كليساي "بدن عرفاني مسيح" كه در مسجد مقدس ساخته شده است در هنر با مضامين آسياب عرفاني و مطبوعات عرفاني نشان داده خواهد شد. عبارت Corpus mysticum به گونه اي متناقض توصيف مي كند ، "جسمي" كه ويژگي اصلي آن قابل درك بودن و اندازه گيري است ، به عنوان "جسمي عرفاني" ، يعني پنهان ، كه نه قابل مشاهده است. و با حواس عادي قابل مقايسه نيست.
قرون وسطي لاتين مي كند رزرو شرايط نه mysterium و mysticum براي مقاصد مذهبي. بدون مخالفت با اين كاربردهاي مذهبي ، كلمه لاتين mysterium همچنين مي تواند چيزي را تعريف كند كه امروزه رمز و راز ناميده مي شود ، يعني گفتن يك چيز پنهاني ، دشوار است كه آن را بشناسيم يا درك كنيم ، بدون اينكه اين اسرار يا اسرار حفظ شود مذهبي 2 .
 مطبوعات و آسياب هاي عرفاني.

آسياب عرفاني ، كليساي Sainte-Marie-Madeleine ، Vézelay.
 
عارف آسياب، كليساي Retschow، آلمان، شانزدهم هفتم  قرن.
 
مسيح در چرخشت ، كتاب مقدس فيليپ پررنگ ، xv هفتم  قرن
 
مطبوعات عرفاني ، نمازخانه كاتديك ها ، Saint-Étienne-du-Mont ، پاريس.
معاهده الهيات عرفاني در طول قرون وسطي ، عبارت "الهيات عرفاني" يك رشته خاص الهياتي را تعيين نكرد بلكه رساله اي با عنوان رمز و راز De la theologie بود . اين رساله در دهه 500 نوشته شده است ، احتمالاً توسط راهبي از سوريه كه كار خود را به ديونيسيوس آرئوپاگي نسبت داده است . در اين كار ، استفاده از اصطلاح عرفاني بر نامفهوم بودن رمز و راز تأكيد دارد ، به طوري كه يك تفاوت جزئي به معناي صفت "عرفاني" ظاهر مي شود كه بدين ترتيب شروع به واجد شرايط شدن چيزي غير از آنچه در آن مشاركت مي كند ، مي شود. شروع به اسرار 2 . در راستاي يك سنت فلسفي افلاطوني كه الهيات پدران كليسا تا حد زيادي از آن ناشي مي شود ، نويسنده رساله De la theologie mystiqueخوانندگان خود را تشويق مي كند تا مسير منفي ( مسير apophatic ) را دنبال كنند. به دنبال افلاطون ، اين س of ال است كه خدا را نه با گفتن آنچه او است ، امري محال تلقي مي شود ، بلكه با گفتن آنچه او نيست ، در نظر بگيريد. اين جستجوي شناخت از خدا ، راهي بلند است كه به سمت سكوت پيش مي رود زيرا به سمت غيرقابل گفتن يا غيرقابل بيان گرايش دارد. اين مسئله دستيابي به چشم انداز خدا (چشم انداز زيبا) است كه فقط در "تاريكي بيش از نور درخشان سكوت" و رسيدن به اتحاد با خدا امكان پذير است.
پيمان از الهيات عرفاني از شبه ديونيسوس خواهد شد يكي از نوشتههاي خواندني ترين از قرون وسطي. در طول حيات نويسنده آن ، انتساب شبه تصويري اين رساله به فيلسوف يوناني پس از موعظه پولس به آتني ها به علوم غريبه مسيحيت گرويد ، وي را قادر ساخت تا از سياست توتاليتر كه فكر فلسفي تحت سلطنت آن قرباني شد ، فرار كند. امپراطور ژوستينين . اين رساله كه به يوناني نوشته شده است ، سپس توسط Jean Scot Jeanrigène در سال 852 ، توسط Jean Sarazin در 1165 ، و دوباره توسط Robert Grossetête در حدود سال 1240 به لاتين ترجمه شد. در قرن 13 قرن ، دانشگاه پاريس نويسنده اين رساله را با اولين اسقف شهر ( دنيس ) شناسايي مي كند ، بنابراين ادعاي تفكر در نوشته هاي ديونيزيايي را مي كند ، در حالي كه در شمال تر ، جريان فكري به صورت گذشته نگر با نام عارف رنيش در حال توسعه است و شديداً از خواندن رساله De la theologie mystique الهام گرفته شده است .
براي پنج قرن، از xiii هفتم  قرن هفدهم هفتم  قرن، اين معاهده مرجع غالب ادبيات كلامي لاتين است. در همين دوره ، مجموعه اي از نويسندگان متمركز هستند كه با نوشتن كلمات و فرهنگ زمان خود ، آثاري از خود به جاي گذاشتند كه امروزه از آثار اصلي عرفان به حساب مي آيند. با اين حال ايده عرفاني كه ما براي توصيف اين نويسندگان به كار مي بريم بيش از آن كه خودشان "عارف" بنامند در آثارشان كاربرد ندارد. استاد اكارت ، گيوم دو رويزبروك ، بوناونتورا ، برنارد دو كليرو ، سوسو ، تاولر ، ژان دو لا كروا ، ترز دواويلا و ...
مباحث مربوط به الهيات عرفاني از xv هفتم  صفت قرن عارف استفاده مكرر در بحث در مورد تفسير معاهده مي شود باطني و الهيات از شبه ديونيسوس . در اين مباحث ، تعبير "الهيات عرفاني" نه تنها براي تعيين رساله ، بلكه شكل خاصي از الهيات يا دسترسي به شناخت خداوند نيز آمده است. به دنبال موضع دفاع شده توسط ژان دو گرسون، سپس صدراعظم سوربن ، ما بايد دانش خدا را در تجربه عرفاني و آنچه الهيات مي تواند به اين تجربه برساند ، از هم تفكيك كنيم. تجربه عرفاني بودن ذاتاً غيرقابل ارتباط يا غيرقابل بيان بودن است ، هركسي اعلام كند كه چنين تجربه اي را تجربه كرده است نمي تواند محتواي آن را مستقيماً به ديگران منتقل كند. او شهادت خود را مي دهد و سپس اين شهادت بايد در چارچوب فرآيند الهيات عقلاني تفسير شود. بنابراين "الهيات عرفاني" را مي توان گفتماني دانست كه "تجربياتي" را در نظر مي گيرد كه به نظر مي رسد خدا خودش عمل مي كند و ادراك حسي از حضور او را مجاز مي داند: خلسه ها ، آدم ربايي ها ، روشنايي ها يا ظواهر اما ، به دنبال موقعيت بسيار معتبر گرسون ، "الهيات عرفاني" نمي تواند ادعا كند كه هم "عرفاني" است و هم نظم يك كلام عقلي كه قادر به توليد گفتاري قابل فهم و قابل انتقال است. بنابراين كلام عرفاني در شرايط وابستگي در برابر گفتمان غير عرفاني قرار مي گيرد.در مورد الهيات عرفاني ، همانطور كه عنوان رساله گرسون بر آن تأكيد كرده است: درباره الهيات عرفاني .
اين رمز و راز مشكوك شد و به محض بحث در مورد يك موضوع خاص مورد اعتراض قرار گرفت. پيرو ژان دو گرسون ، كه كسي كه يك تجربه عرفاني را تجربه مي كند ، نمي تواند خودش در مورد تجربه اي كه اصولاً غيرقابل توصيف يا غيرقابل توافق است ، نظريه پردازي كند ، مقامات كليسايي تلاش كرده اند تا ضرورت يافتن نكته اي را بيان كنند تعادل بين فيديسم و ​​خردگرايي. اين تنش فزاينده بين ايمان و عقل در درون خود الهيات پيامدهايي دارد كه در آن مي توان يك الهيات عرفاني را در ارتباط و در تقابل با يك كلام دگماتيك تصور كرد. هفدهم هفتم بنابراين قرن همان قرن ظهور الهيات جزمي خواهد بود و قرن عرفان خواهد بود. در طرف دگماتيك ، يعني كلام عقلاني ، پيشنهادات سازش ، در راستاي گرسون ، براي پيشنهاد روند عرفاني براي تسليم در اختيار دگماتيك است. در كنار عرفا ، از اين ايده دفاع مي شود كه عرفان يك سنت موازي در كليسا نيست ، بلكه روح يا نفس كل سنت كلامي كليسا از آغاز آن است. .
بحث و گفتگو در عرفاني در خصوص زنده تبديل هفدهم هفتم  قرن، به خصوص در زمينه جدال بوسوئه و Fenelon در سكوت . بنابراين به نظر مي رسد كه كلمات "عرفان" و "عرفان" سوuses استفاده از عرفان است. در آثار Pascal ، Boileau يا Bossuet ، اصطلاح عرفاني را مي توان در مواردي كه به ويژه در مسائل مربوط به نماز ، سخنراني يا معنويت زياد به نظر مي رسد ، به كار برد. اما از آنجا كه اين نگرش با نوعي تعالي ، اسراف ، فاقد هوش يا مرز هذيان همراه است ، مي تواند يك مفهوم انتقادي هم داشته باشد.
اختراع عرفان با توجه به ميشل دوسرتو  : "عبور از شانزدهم هفتم و هفدهم هفتم  قرن، الهيات عرفاني تبديل به يك" عرفاني "يا" عرفاني "و به نوبه خود« الاهيات عرفاني "مي شود" عرفان ". [...] به نظر مي رسد كه محتواي عرفاني ظاهر خود را در محافل يا در ارتباط با گروههايي نشان مي دهد كه بيشترين فاصله را از نهاد كلامي دارند و مانند بسياري از نامهاي خاص ، در ابتدا شكل مستعار يا نام مستعار دارد. اتهام 11 . "
در هفدهم هفتم  قرن، يسوعيون ژان جوزف سورين ، كه خود را به عنوان يك عارف در نظر گرفته، با توجه به عرفان به عنوان يك الهيات تجربه بعدي به الهيات "جزمي" تاسيس بر عقل و الهيات كه او "مثبت" توصيف مي كند كه بر علوم غريبه اساس نوشته هاي كتاب مقدس است. در شرايطي كه بحران رابطه ايمان و عقل ابعاد مهمي به خود گرفته است ، وي عرفان را به عنوان يك علم مطرح مي كند ، اما بلافاصله در برابر الهيات جزمي ، بي اعتبار و بدگمان مي شود. از نظر ميشل دو Certeau ، عرفان "يك الهيات تحقيرآميز است [كه] پس از مدتها اعمال جادوگري خود ، انتظار مي كشد و يقينات ديگري را كه از آن فرار مي كند از ديگران مي گيرد" 12. سپس توسط نهادهاي مذهبي رد مي شود ، در حالي كه فقط به عنوان واقعيت "دختران فقير" يا "بي سواد روشن فكر" در آنجا باقي مانده است 13 . با اين وجود مي توان تجربه آنها را شناخت مادامي كه فروتن و تابع قدرت م theسسه باشند. به عنوان مثال اين مورد در مورد Marguerite-Marie Alacoque يا Laurent de la Résurrection وجود داشت .
عرفان به عنوان يك پديده در نوزدهم هفتم  علاقه قرن در عرفان در حال رشد است، اما عارفان قرون وسطي نويسندگان ناشناخته است و ديگر در شبه ديونيسوس بسيار علاقه مند پيمان و تفاسير آن وجود دارد. آنچه "عرفان" است ، عمدتاً جنبه هاي خاصي از زندگي مذهبي كنوني يا گذشته اي نزديك را دارد. يك رويكرد انسان شناختي كه توسط لوسين لوي-برول آغاز شد ، ساختارهاي ابتدايي را بنيان نهاد و با برخي از مفاهيم جامعه شناختي مانند مشاركت عرفاني همراه بود  . اين امر امكان ايجاد پيوند با سازوكارهاي اساسي عملكرد اجتماعي انسان را فراهم كرد.
در علوم انساني نوظهور ، ارزيابي هاي كلامي يا فلسفي از عرفان براي عارفي كه از نشانه هايي از يك طرز تفكر آسيب شناختي در نظر گرفته شود ناديده گرفته مي شود: خلسه ها ، حمل و نقل ها ، آسانسورها و غيره. بنابراين عرفان با ذهنيت "بدوي" ، كودك يا ديوانه شناخته مي شود. در اين رمز و راز است كه به عنوان يكي از جنبه هاي دين مورد توجه پدران بنيانگذار جامعه شناسي ، انسان شناسي و روانشناسي است ، كساني كه براي ايجاد يك "علم دين" است.
عمدتاً در روانشناسي است كه راههاي تعريف يا صلاحيت پديده عرفاني ارائه مي شود. ويليام جيمز "حقايق عرفاني" را "حالات آگاهي" مي داند. به دنبال آن ، در روانشناسي و انسان شناسي عرفان خود را در افق انسانيتي مي يابد كه به سوي تعالي سوق داده شده است. در جامعه شناسي ، صلاحيت دقيق عرفان را نمي توان تحميل كرد. لوسين لوي-برولواكنش به چگونگي واجد شرايط بودن به عنوان "واقعيت فكري" يا "واقعيت آگاهي" در رويكردهاي روانشناختي ، عرفان را "واقعيت عاطفي" مي داند. چالش اين است كه در مطالعات خود درباره عرفان ، بخشي را كه رويكردهاي روانشناختي به ماوراالطبيعه ، ماورا or يا الهي مي گذارند ، به چالش بكشيم تا آن را به عنوان يك پديده ماندگار در نظر بگيريم. آنچه لوي-برول عرفاني مي نامد ، توسط ساير جامعه شناسان توتميسم خوانده مي شود ، به ويژه توسط اميل دوركيم ، كه اصطلاح عرفاني را به كار نمي برد. علاوه بر اين ، ماكس وبر و ارنست ترولتشبه دنبال او ، عرفان را يكي از اشكال دين مي داند. بنابراين در جامعه شناسي ، عرفان را مي توان از طرق مختلف تعريف كرد و لزوماً جايگاه مهمي در كار درباره دين ندارد.
شور و شوق سالهاي عرفاني 1910-1940 به آينده يك توهم نوشته زيگموند فرويد (1926) ، رومن رولان مخالفت با "احساس مذهبي كاملا متفاوت از اديان درست گفتن": "احساس ازلي" ، "احساس اقيانوسي" كه مي تواند به عنوان يك توصيف شود "تماس" و به عنوان "يك واقعيت" 14 . در سال 1929 ، رومن رولان سه جلد مقاله خود را درباره عرفان و عمل هند زنده به فرويد فرستاد . فرويد به ويژه به او پاسخ داد: "جهانهايي كه در آنها تكامل مي يابيد چقدر براي من بيگانه هستند!" عرفان به اندازه موسيقي براي من بسته است »(20 ژوئيه 1929). به گفته ميشل دو Certeauچنين بحثي بخشي از انبوهي از مطالعات است كه تقريباً همزمان به عرفان اختصاص يافته است. آثار روانشناختي ، فلسفي يا قوم شناختي مانند «اشكال ابتدايي زندگي ديني» يا «تجربه عرفاني و نمادها در بدويات» نوشته لوسين لوي-برول ، 1938). مطالعات پديدارشناسي ( رودولف اوتو 15 ، ميرچا الياد ) ، تاريخ ادبيات با هنري برموند ، فلسفه ( ويليام جيمز ، موريس بلوندل ، ژان باروزي ، هنري برگسون) وجود دارد.) فرويد بستن موسيقي شناخته شده بود و فرويد نيز در كتاب " تمدن و نارضايتي هاي آن" اشاره كرده است ، اجازه مي دهد شايد فكر كند 16 برگسون هنگام نوشتن در "دو منبع اخلاق" به فرويد فكر كرد از دين ، "مطمئناً برخي كاملاً به تجربه عرفاني بسته شده اند. (...) اما ما همچنين افرادي را ملاقات مي كنيم كه موسيقي براي آنها سر و صدا است. (...) هيچ كس از آنجا بر عليه موسيقي بحث نخواهد كرد " 17 .
به اين موارد گسترش در غرب هندوئيسم و بوديسم با رومن رولاند ، رنه گنون ، آلدوس هاكسلي افزود . ميشل دو Certeau فكر مي كند از همه اين موارد ، چند روند پديدار مي شود: عرفان يا به انديشه بدوي يا با شهود پيوند مي خورد.متمايز از درك ، يا به شرقي كه معناي عميق چيزها را فراموش كرده باشد ، يا در پيدايش هر فرد انساني. در حالي كه رومن رولان در عرفان (مانند برگسون يا باروزي) تجربه قابل توجهي را مي بيند كه عرفاي بزرگ معنايي به آن مي دهند كه ما بايد آن را كشف كنيم ، فرويد در آن يك توليد روان ساده مي بيند ، تعارضاتي را كه از طريق آن هويت شكل مي گيرد ، آشكار مي كند. از هر يك اما فرويد و رومن رولان در آن تقابل بين فرد و گروه را مي بينند ، چيزي از آرزوي انساني كه جامعه بدون اينكه بتواند آن را از بين ببرد سركوب مي كند ،  همانطور كه فرويد مي گويد "بيماري  ناخوشايند در تمدن ". اين دو موقعيت از نظر ميشل د Certeau استشيوه درك عرفان در جهان معاصر را اداره مي كند.
علاوه بر اين ، اگر فرويد "يك تفسير روانكاوي" كه واقعيت عرفان را تعريف مي كند "به عنوان يك اثر ثانويه ناشي از مكانيسم هاي اشتقاق ، استفاده نمادين از عقده ها يا سرمايه گذاري جنبشي موضوع در بازنمايي ها ايجاد كند: او پديده را درك مي كند در اصطلاحاتي كه خودش ساخته است " 18 ، فرويد ديگري وجود دارد. م. د Certeau فكر مي كند كه "با نام" عارف "نيز به متون فرويد و حتي در يادداشت نهايي آثار كامل او فرو مي رود ، س questionالي فراتر از اين توضيح و مربوط به رابطه وجود موضوع با حد و مرگ حفظ مي كند ". وي در اين باره نامه اي از فرويد به گئورگ آدامك نقل كرده استفرويد تصديق مي كند كه با علوم غريبه انكار آنچه بعضي اوقات در مورد عدم حساسيت او به عرفان گفته مي شود: "هر فرد باهوشي در جايي كه قصد دارد عارف شود ، جايي كه شخصي ترين موجود او آغاز مي شود ، محدوديتي دارد. »(G. Groddek، Ça et moi ، Paris، Gallimard، 1977، p.  65 ).
بر اساس يك مفهوم رواني عرفان، هنري برموند به عنوان "احساسات مذهبي" در ادبيات فرانسه از توصيف هفدهم هفتم و هجدهم هفتم  قرن ها. در همان زمان ، هنري برگسون فيلسوف با كتاب خود دو منبع اخلاق و دين "عرفان را وارد فلسفه كرد" . نگراني برگسون از عرفان افق اخلاقي يا عملي دارد (كاري كه فرد مي تواند انجام دهد يا بايد انجام دهد). از نظر برگسون ، عرفان از يك انگيزه برخوردار است ، و در يك "عرفان كامل" خاتمه مي يابد كه اتحاد اراده انسان و اراده الهي براي عمل است.
اگر تعاريف و ارزيابي هاي مربوط به اين پديده به اندازه اين رويكردها و مواردي كه در آنجا مورد مطالعه قرار مي گيرد متنوع باشد ، با اين وجود اين واقعيت كه آنها در يك بحث گسترده درباره عرفان شركت مي كنند نوعي وحدت دارد. تعداد رسميت شناخته فكري نيمه اول xx هفتم  قرن. به گفته ميشل دو Certeau ، اين ولع عرفان سي سال از 1910 تا 1940 به طول انجاميد و نحوه طرح مسئله "امروز هم به ما تحميل مي شود" 19 . در دانشگاه مقابل عارف ، سالواتور ، پاريس ، 1999 ، اميل پولات تلاش مي كند تا حضور عرفان را به عنوان يك تجربه يا به عنوان يك موضوع مطالعه تا پايان قرن گذشته در فرانسه و خارج از فرانسه شناسايي كند.
بازتركيب از موضوع در نيمه دوم از xx هفتم  قرن در حالي كه بسياري از نويسندگان سرمايه گذاري كرده اند، حتي در 1940s، در بحث از عرفان، در نيمه دوم از xx هفتم  قرن، عرفاني كمتر علاقه مند. بحث درباره ماهيت آن ، ماهيت آن يا تعريف آن خاموش شده است ، اما موارد مختلفي كه متعلق به "عارف" يا "عارفان" تلقي مي شوند ، موضوع مطالعه باقي مي مانند. عرفان تطبيقي نظر مي رسد در نوزدهم هفتم  قرن توسعه يافته توسط محققان نويسندگان يا علماي اسلام هند: ويژه لوئيس Gardet ، اوليويه Lacombe درو ژاك دو ماركت. (همچنين به ژاك ماريتين مراجعه كنيد). با توجه به تنوع شديد آنچه اكنون مي توان به عنوان عرفان مطالعه كرد ، اين موضوع ديگر كانوني ندارد. اكنون پذيرفته شده است كه "عرفان" وجود ندارد ، بلكه تنوعي از امور است كه كم و بيش با يكديگر رابطه دارند و يكي از آنها به اين ترتيب نام مي برد.
به گفته آيمه سوليگنياك ، "تاريخ عمومي عرفان بر نظريه عمومي عرفان مقدم است" 20 . بنابراين مطالعه كلي عرفان مي تواند به شكل يك تاريخچه فكري باشد كه در آن سعي مي كنيم نحوه شكل گيري موضوع در تاريخ را درك كنيم ، همانطور كه ميشل دو Certeau با عرفان لا فابل كار كرد. بر اساس مطالعه تاريخي Henri de Lubac ، Corpus mysticum . به دنبال اين ، پس از جنگ جهاني دوم ، بسياري از آثار نويسندگان مسيحي قرون وسطي ترجمه و منتشر شده است 20 . اين مطالعات به عنوان "عارف" برجسته شده است ،xii هفتم  قرن، عارف راينلاند از xiii هفتم  قرن عارف ايتاليايي از چهاردهم هفتم  قرن عارف اسپانيايي از xv هفتم  قرن، و غيره آنها همچنين به شناخت بهتري از نحوه شكل گيري مضمون عرفان در طول تاريخ كمك مي كنند.
در مباحث سالهاي 1910-1940 اين سال مطرح شد كه آيا عرفان لزوماً تصوري از خدا را در بر دارد و آيا مي توان "عارفي الحادي" وجود داشت؟ از آن زمان ، مي توان عرفان را براي توصيف تجربه كساني كه خارج از هر چارچوب مذهبي تعريف شده ، "در تمام نقاط مشابه آنچه را كه عرفاي مذهبي توصيف كرده اند ، تجربه كرده اند" 21 . ژان كلود بولون اين را از تجربه خودش در كتاب Le mysticisme athée 22 برمي انگيزد .
همانطور كه در مورد برگسون بود ، عرفان همچنان يك موضوع مهم فلسفي باقي مانده است. امروزه پرداختن به مشكلات معرفتي در حدود دانش و زبان ، به ويژه با لودويگ ويتگنشتاين يا ولاديمير جانكلويچ ، مي تواند مسئله عرفان در فلسفه باشد .
فردريك كرم مشاهده كرد كه در طول xx هفتم  قرن بود، در دنياي مسيحيت وجود دارد، يك تغيير از نگراني به رمز و راز عرفاني، اين است كه گابريل مارسل وسيله اين كلمه (به تشخيص مشكل)، و در مورد همه مواردي كه به قلمرو ذهنيت يا بين ذهني يا حتي به طور كلي واقعي تعلق دارند ، صدق مي كند . وي معتقد است كه به ويژه ولاديمير يانكلويچ "باعث مي شود كه عرفان برگسوني ديگر معطوف به قديس و قهرمان دو منبع نباشد ، ديگر عرفان مسيحي متافيزيكي يا مذهبي ، بلكه رمز و راز روزمره وجود خود و جهان » 23 . Jankélévitch نقاشي هاي خاصي ازيوهانس ورمير يا پيتر دو هوخ كه در آن همه چيز اسرارآميز نيستند زيرا نشانه چيز ديگري هستند اما به دليل آنچه هستند.
سرانجام ، مطالعه "عرفان" به معناي گسترده و عامه پسندانه عرفان هاي جهان و تاريخ است. به ارث بردن به رمز و راز در مقايسه با نوزدهم هفتم  قرن و در پاسخ به علاقه در غرب عرفا از دوران باستان، هند، ژاپن، اسلام و يهوديت، نشريات رسيدگي به "عارفانه" در ارائه "عرفاني" از زمانها و مكانهاي مختلف ، به عنوان مثال: Histoire de la mystique de Hilda Graef 24 ، يا Encyclopédie des mystiques de Marie-Madeleine Davy 25 .
عرفاي مختلف عارف يوناني مقالات اصلي: آيين رمز و راز ، مكتب فيثاغورث ، نئوپلاطوني و اورفيسم .اين بخش خالي ، جزئيات كافي يا ناقص است. كمك شما خوش آمديد! چطور انجام دادن ؟عرفان مسيحي 
سنت ترزا اثر گرگوريو فرناندز (1625).عارف مسيحي به جاي تأمل ، "تجربه شخصي خدا" را ترجيح مي دهد ، او بايد احساس كند تا فكر كند (نگاه كنيد به سنت آگوستين ). سنت جان صليب از يك "ازدواج عرفاني" (در صحبت Canticles معنوي ) (و هرگز متوقف به مقايسه عشق الهي به عشق جسماني قس مجموعه خود را برايانت را مبهم ) كليساي كاتوليك به رسميت مي شناسد تجارب عرفاني ماوراالطبيعه: عبارات دروني ، خلسه ، بينش ، پيشگويي ، افشاگريمختلف ... اما اين مظاهر فوق العاده در نظر گرفته مي شود ، هديه اي از طرف خداوند به هر كسي كه بخواهد اما شكل عادي رابطه با خدا نيست.
كليسا همچنين در مورد تجارب عرفاني خارق العاده بسيار محتاط است. پاپ بنديكت شانزدهم مي نويسد: "به عنوان است كه هميشه مورد در زندگي عارفان واقعي، هيلدگارد نيز به قدرت مردم عاقل به تشخيص منشاء سند چشم انداز را ارائه داده، از ترس اين كه آنها هستند ثمره توهمات و اينكه آنها از جانب خدا نمي آيند " 26 و دوباره" مهر يك تجربه معتبر از روح القدس ، منشأ همه عقايد "اين است كه" شخص سپرده كننده هداياي ماورا الطبيعه به اين امر نمي بالد. هرگز ، آنها را به نمايش نگذاريد ، و مهمتر از همه ، پيروي كامل از اقتدار كليسايي را نشان دهيد " 26 .، در يك مورد ، تمام زندگي خود را براي گرفتن هديه فرض شده و انتقال افشاگري هاي خود در تلاش بود .
آنتوني فنوئيل اشاره مي كند كه دانش گفتاري "در مقايسه و طبقه بندي ، در آوردن يك چيز خاص به يك نظم عمومي خاص با اعطاي يك اسم مشترك به آن است" ، اما نام مناسب اين دانش را تحت بررسي قرار مي دهد. يكي از الهياتي كه از قرون وسطي بر جهان كاتوليك مسلط شده است - توميسم - به نوعي در اينجا گرفته شده است زيرا هدف آن اين است كه با اصلاح قياس از خدا به عنوان آنچه او هست صحبت كند. (آنچه ما مي توانيم به خدا نسبت دهيم در واقع مي تواند به شرط افزودن فوري باشد كه با آنچه اين كيفيت براي ما متناسب نيست). اما ، Feneuil اضافه مي كند ، در اينجا درباره برگسون اظهار نظر مي كند ، "اگر خدا خودش را در يك رابطه شخصي با او بگذارد"، و سپس او ديگر نمي تواند در quid خود (آنچه او است) بلكه در quis (كه او است) شناخته شود ، و "ذات خدا هرگز داده نمي شود مگر از طريق شخص او" ، تجربه عرفاني 27 .
كابالا مقاله اصلي: كابالا .يكي از منابع اصلي عرفان در سنت هاي غير شرقي است كابالا از يهوديت . پيدايش كابالا (طبق سنت يهود) به قانون شفاهي كه خداوند در كوه سينا به موسي به موسي اعطا كرد ، برمي گردد . اين شكل از عرفان مي كوشد تا انسان را به خدا نزديكتر كند ، و مي خواهد به خلقت معنا دهد . معناي عرفاني ، يا معناي مخفي و يا معناي پنهان، يك معني است كه به بالاترين درجه از خواندن متون، پس از رسيده است كاباليستي قوانين . كابالا شامل بخشي به نام "  باطني "(محفوظ براي آغاز)، و"  ظاهري  "بخشي (كه مي تواند منتشر شده).
كابالا باعث چند سنت هاي عرفاني مسيحي، به ويژه بين xv هفتم  قرن و هفدهم هفتم  قرن . ما مي توانيم به عنوان مثال كابالاي مسيحي استناد كنيم . كم و بيش برداشتهاي غلطي از باطني گرايي كاباليستي وجود داشت ، به طوري كه اصطلاح باطني گرايي گاه معنايي انزجاري به خود مي گرفت ، به عنوان جادويي ، پيشگويي ، و منفي مي توانست تصور شود ، به عنوان خرافات .
عرفاي مشرق زمين هندو است رمز و راز از ذوب شدن، انحلال فرديت در برهمن ، بستر از جهان است. اين رمز و راز ، برخلاف اديان ديگر ، كمتر مختص افراد مبتدي است و بيشتر بخشي از عقايد عمومي است.
رمز و راز بودايي مربوط به مفهوم بيداري معنوي يا بودي است . در تراوادا ، تحقق غير خود راه عارف اجازه مي دهد از انقراض است سامسارا . در ماهايانا ، انقراض مطلق نيست (گفته مي شود "بدون سكونت") ، زيرا فرد بيدار مي تواند از روي دلسوزي ، انسانهايي را كه هنوز بيداري را تجربه نكرده اند ، هدايت كند.
عرفان تائوئيستي مبتني بر مكمل بودن نمادگرايي ابتدايي يين و يانگ است . هدف آن تعادل با استفاده از اصل laissez-faire است .
ما مي توانيم شروع آن را به 1500 سال قبل از ميلاد مسيح رديابي كنيم ، اما نوشته هاي منابع مربوط به چهار قرن قبل از ميلاد است.
اين عرفان ريشه در نوشته هايي دارد كه مربوط به قديمي ترين قرن سوم قبل از عصر ما است ، اما گمان مي رود كه آنها بر اساس مباني تاريخي ساخته شده باشند كه 2000 سال قبل (در مهابراتا ) رخ مي داده اند.
تصوف مقاله اصلي: تصوف .رمز و راز از اسلام است كه به نام تصوف . تصوف اصيل ، تطهير خود از هر چيز ديگري به غير از اطاعت از خدا است. تحقق Ihsân (تعالي) ؛ zuhd (زهد) همراه با ma'rifa (شناخت خدا). "دنيا و ساكنان علوم غريبه آن را رها كنيد (ماترياليسم)" (تعريف ابن سامون). "تاسوعا neither نه علم است و نه عمل ، بلكه صفتي است كه ذات صوفيه با داشتن دانش و كردار ، خود را مي آراست و متشكل از تعادلي است كه اين دو در آن سنجيده مي شوند" (تعريف. ابن خفيف).
شمنيسم جابجايي و ساير اشكال اوليه مقاله اصلي: شمنيسم .اين مفهوم گسترده ، همه روشهاي سراسر جهان را كه هدف آنها بيان يا آشكار كردن حقيقت پنهان است ، با استفاده از ابزارهاي مختلفي كه هميشه با نوعي خلسه مرتبط هستند ، گرد هم مي آورد .
منشأ اين اعمال به دوران ماقبل تاريخ برمي گردد و بسياري از اشكال كنوني آنها را از طريق نامگذاري هاي مختلف مي يابيم: شمنيسم شامي كه به اين ترتيب در آمريكاي جنوبي ، سيبري يا حتي تبت تعيين شده است ، اما همچنين اعمال جادوگر است. كه در قلب عرفاي آفريقا و آمريكاي شمالي مي بينيم.
غالباً اين ترنس ها در اعمال عرفاني مذهبي گنجانده شده و در اشكال مختلف بودايي تبتي گنجانده شده است.
يي جينگ ، واجد شرايط به عنوان هنر پيش خواني، نمونه اي از يك مرحله مياني بين شمنيسم (كه در مبدا از آن)، و اشكال مختلف عرفاني كه از آن، و از جمله است تائويسم .
در اروپا ، ما از شدت اقدامات فالگيرانه و خلسه در يونان و روم باستان (به عنوان مثال مربوط به پيتيا ) آگاه هستيم ، اما همچنين آن را در هر يك از فرهنگ هاي مردم بربر (كه به معناي خارجي آنها است) مي يابيم. . به عنوان مثال در فرهنگ سلتيك .
تغييرات اخير با اشتياق به معنويت شرقي ، از دهه 1960 عرفان محبوبيت جديدي را در غرب شناخته است كه همان اندازه بيانگر يك اعتراض اجتماعي است به همان اندازه جستجوي معنايي براي وجود.
هنري برگسون ، ويليام جيمز در ميان فيلسوفان ، رومن رولاند ، رنه داومال ، آلدوس هاكسلي در ميان نويسندگان ، ارتباط عرفاني را پايه و اساس همه آيين ها قرار دادند . اين شخصيت ها به رويكردي مدرن در عرفان كمك كرده اند.
كارل گوستاو يونگ در رويكرد روانكاوي 28 و ميرچا الياده در تاريخ اديان به سختگيري فكري در مطالعه عرفان كمك كرده اند.

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.